تلگرافِ توهین رضاشاه به آیتالله حائری در ماجرای کشف حجاب/ مرجعی که بخاطر اعمال رضاخان دِق کرد
تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۲۵۹۹۳۰
۹ بهمنماه سالروز ارتحال شیخ عبدالکریم حائری موسسه حوزه علمیه قم است که دوران زعامت وی بر حوزه مصادف با روی کارآمدن رضاشاه بود و سختگیریها پهلوی بر وی و حوزه موجب شد تا روزگار سختی سپری کند. - اخبار سیاسی -
به گزارش گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم، 9 بهمن ماه سال 1315 آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی، موسس حوزه علمیه قم رحلت کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دوران زعامت آیتالله حائری در حوزه قم مصادف با روس کار آمدن رضاشاه در سلطنت شد. اعتراض آیتالله موسس به مسئله کشف حجاب و سایر اقدامات ضد دینی پهلوی اول، موجب شد تا مناسباتش با رضا شاه تیره شود.
متن زیر گفتوگوی آیتالله مرعشی نجفی از شاگردان شیخ عبدالکریم، چهار سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی با نشریه پیام انقلاب، است که به بررسی زندگی و زمانه شیخ عبدالکریم حائری یزدی پرداخته و از سوی موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منتشر شده است و در ادامه میخوانید:
سوال: بسم الله الرحمن الرحیم، حضرت آیتالله لطفاً اول راجع به محل تولد حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی و چگونگی تحصیلات ایشان اطلاعات خود را بیان بفرمایید:
جواب: بسمالله الرحمن الرحیم - سوالتان از خصوصیات و حالات شخص بزرگی است که در جهات اخلاقی و حسن مکارمی که در ایشان جمع بود در قرون اخیر کم نظیر بود.
از مولد ایشان سوال فرمودید. ایشان در قریة مهرجرد، که از قراء و شهر دارالعباد یزد میباشد، از یک خانواده روستایی ضعیف آنجا متولد شدند. پدرشان ملا جعفر بوده در آن روستا، شخصی دارای حرفه کشاورزی بوده. و ایشان از کسانیاند که به نبوغ خودش به مراتبی رسیده. فرض بفرمایید به واسطه اتکا به نیاکان و گذشتگان و اسلاف خودش، در آنجا متولد شده و تا یک قدری بزرگ شده و به شهر یزد آمده است. در مدرسه مصلا یا غیر آن از مدارس آن شهر به تحصیل علوم دینیه اشتغال پیدا کرده و به مقدار وافی در شهر یزد از علمای آن بلده شریفه تحصیل علم کرده و بعد مهاجرت به شهرهای مشرفه عراق کرده است. مدتی ایشان در کربلا بودند و از آنجا به شهر سامراء مزار و مدفن دو امام از ائمه ما حضرت امام علی النقی (ع) و حضرت امام حسن عسکری (ع)، منتقل شدند. در آنجا در زمان ریاست مرحوم «آیتالله حاج میرزا محمد حسن شیرازی» که شخص بزرگی در اسلام بود، در ریاست او مقیم در سامرا شدند و در آنجا سطوح عالیه را از قبیل
متاجر مرحوم شیخ انصاری و «رسائل» را خدمت مرحوم «آیتالله شهید آقای حاج شیخ فضلالله نوری» تحصیل کردند و بعد شروع کردند به رفتن بحث خارج، در بحث خارج مرحوم علامه روزگار «حاج آقا سید محمدفشار کی طباطبائی، که از بزرگان علمای عصر اخیر بود، ولی بسیار منزوی و گمنام بود که اکثر اکابر این دوره اخیر استناد علمیشان به آن شخص شخیص می باشد، خدمت ایشان تحصیل می کردند تا مرحوم میرزای شیرازی از دنیا رحلت کردند.
مرحوم آقای حاج شیخ، به نجف اشرف که و دار العلم، و «قبة الاسلام، و واتیکان»، شیعه در آن عصر بود منتقل شد. در نجف به تحصیل اشتغال داشتند. آقای فشارکی استادشان هم منتقل به نجف شدند. مرحوم آقای حاج شیخ به درس آقای «فشارکی» و درس مرحوم «آخوند ملا محمد کاظم خراسانی(صاحب کفایة الاصول) حاضر میشدند و همچنین به درس مرحوم آقای «حاج میرزا فتحالله شیخ الشریعه اصفهانی» حاضر میشدند و همچنین به فقه مرحوم «آقا سید محمد کاظم یزدی» حاضر میشدند تا در نجف انقلاب مشروطه و استبداد پیش آمد. دوئیتی افتاد بین مردم، خاصه بین روحانیت، عدهای طرفدار مشروطه، عدهای طرفدار استبداد. مرحوم آقای حاج شیخ که دیدند وضع ناجور است با رفیق صمیمی خودشان و هم مباحثه و شریکالدرس خودشان آقای حاج شیخ محمدرضا، که ایشان هم مانند آقای حاج شیخ از شاگردان آقای فشارکی بودند و هر دوشان هم استاد حقیر بودند و من خدمت هر دو بزرگوار استفاده کردهام، با رفیق خودشان «محمد رضای نجفی اصفهانی»، معروف به «آقارضای مسجد شاهی»، که از خانواده محترم مسجد شاهی۔ های اصفهان میباشند. ایشان و آقای حاج شیخ، هر دو نجف را ترک کرده منتقل به کربلای معلی شدند برای اینکه از این سر و صدا دور باشند.
مشغول تحصیلات و مباحثات خودشان بودند تا سر و صداها خوابید و خاموش شد. عرض کنم ایشان در کربلا بودند تا مرحوم آقای «حاج آقا مصطفی» آقازاده مرحوم حاج آقا محسن اراکی، که در اراک رئیس العلما بود، آقازاده ایشان و اخوی او آقای «حاج اسماعیل اراکی»، با اصرار تمام آقای حاج شیخ را برداشتند و به اراک که «سلطان آباد» میگفتند، آوردند.
در اراک تحصیلاتی داشتند خدمت ایشان بودند در اراک و عدهای از طلاب هم در اراک در اطرافشان استفاده میکردند تا در سنه چهل (1340 هجری قمری) عدهای از تهران آمدند در ایام نوروز و آقای حاج شیخ را هم برای زیارت بی بی حضرت معصومه (ع) از اراک به قم آوردند.
این جماعت دور آقای حاج شیخ جمع شدند و اصرار کردند که در قم شما بمانید. سردسته این جماعت مرحوم حاج محمد ابراهیم معروف به «سکو» رئیس التجار خیلی محترم الان هم کاروانسرای سر کویی در تهران به اسم ایشان است.
او متقبل شد شهریه طلاب را و گفت از خودم و دیگران جمع میکنم شما اینجا یک حوزهای تشکیل بدهید. بعد هم «حاج شیخ محمد سلطان»، واعظ معروف هم در همین صحن بزرگ، صحن اتابکی، منبر رفت و اهالی قم را تشویق کرد که ایشان را نگه دارید. مرحوم آقای حاج شیخ را اینجا نگه داشتند. ماده تاریخ ورود ایشان «حاج شیخ عبدالکریم یزدی» به قم (1340 ه. ق) میباشد.
سوال: در زمان سلطنت رضاخان بوده است؟
جواب: نخیر، هنوز رضاخان سلطان نشده بود. احمدشاه بود. بعد عرض کنم، اینجا ایشان ماندند حوزه را تاسیس کردند. کم کم طلابی جمع شدند تا ششصد، هفتصد نفر اینجا جمع شدند و ایشان در آنجا تدریس میکرد. دو درس میگفتند درس فقه و درس اصول. بعد از اطراف ایران از شهرستانها کم کم طلاب آمدند تا حوزه به عظمت رسید.
این وجه راه توقف ایشان در قم شد؛ و بعد در قم که بودند احمدشاه از سلطنت افتاد و سلسله قاجاریه منقرض شد. پهلوی اول (رضاخان) روی کار آمد. در زمان او انقلاباتی شد مثل پیچیدن به حجاب زنها، برداشتن عمامه از سر معممین، خیلی کارهای ناگفتنی و ناهنجار و مصیباتی که گریه کردنی است و چیزهایی که ما به رایالعین، ظلمهایی که ما در آن وقت دیدیم.
این پیرمرد همانطور خلاصه مسلول شد. از شدت غصه تو خانه، حاج شیخ اصلاً دق کرد و مرد. (رضاخان) ملاحظه نکرد این پیرمرد را که بگذارد این چهار روزه میهمان است برود و بعد این گنده کاریها را بکند.
در این انقلابات که چند سال طول کشید خیلی صدمه وارد شد تا در سنه 1355 یا 1354 قمری ایشان رحلت کردند. ماده تاریخ رحلتش هم این ماده عربی است: (على الکریم حل ضیفا عبده) این تاریخ را مرحوم آقای صدر گفته که از علما و اجلای قم بودهاند.
آثار قلمی ایشان، آثار علمی ایشان یکیاش کتاب «صلوة» است. صلوة فقه در احکام صلوة، اقسام صلوة چاپ شده است. کتاب دیگر کتاب «در الفوائد، در اصول فقه است در زمینه اصول فقه در دو جزء که آنهم چاپ شده است. حاشیه و تعلیقهای بر مکاسب مرحوم شیخ مرتضی انصاری» دارند که چاپ نشده است. نزد کسی است که نداد چاپ بشود و الا حالا این کتاب منتشر می شد. بعضی از رسالهها در خلل صلوة، در رضاع، در نکاح، در این زمینهها ایشان تالیفاتی دارد و تلامیذ مبرزی و شاگردان زیادی از محضر ایشان استفاده کردهاند از قبیل: «مرحوم آخوند ملا علی همدانی»، مرحوم آقامیرزا محمد همدانی» که اینها هر دو از مدرسین حوزه علمیه قم بودهاند. همین آقای «خمینی» خودمان رئیس و رهبر انقلاب و جمهوری اسلامی ایران، مرحوم «آقامیرزا علی روحانی کرمانی»، مرحوم «آقامیرزا باقر زند کرمانی»، مرحوم «حاج شیخ ابوالفضل زاهدی»، مرحوم «حاج شیخ ابوالفضل خراسانی» در مسجد آذربایجانیهای تهران نماز میخواندند. عده زیادی از محضر شریف ایشان استفاده کردند و به مقاماتی رسیدهاند.
ایشان از حیث اخلاق، قطع نظر از جهات علمی و جهت زعامت از حیث اخلاق هم میشود گفت که یک بودند.
اخلاق کریمهشان، به قدری خوش محضر و خوش برخورد بودند. مجلس ایشان دائماً مشتمل بود یا بر مطالب علمی یا مطالب کتابی مؤدب، به طوری که انسان سیر نمیشد از محضر ایشان. صحبت که میکرد و از نیت پاکش هم خلوت و جلوت برای او فرقی نمیکرد. هرکس میخواست باشد اگر مزاحی داشت در حضور همه میگفت. اینکه مثلاً رعایت کنم این حرفها در او نبود و به قدری این مرد علاقهمند به ائمه اطهار بود که گفتنی نیست جنبه ولایتش.
روزهای عاشورا دسته طلاب حرکت میکرد از مدرسه رضویه، سادات جلو و شیوخ غیر سادات عقب. این پیرمرد جلوی سادات بود پای برهنه، گل مالیده بود به ریش و صورتش، اینجور جلو دسته بود. هر کس نگاه میکرد گریهاش می افتاد.
هیئت ایشان در روز عاشورا خودش مبکی( گریه آور) بود. عجیب بود ایشان در راه سیدالشهداء و درباره سادات من ندیدم کسی به غیر از مرحوم حاج شیخ «ابوالقاسم قمی» اینقدر احترام از سادات داشتند.
میگفتند: «شما شاهزادگان مائید.» خیلی احترام نسبت به سادات داشتند و مردی بود «آقا» در حال ریاست، در حال قناعت یک زندگی قانعانه طلبگی، آبگوشت پرآبی، با این جمعیت کثیر خانوادهاش. یا غذایش برنج بود یک برنج مختصری با قاتقى.
وضع زندگیش بسیار متعارف و از متعارف هم پایین تر. اندوختهای هم این مرد با این ریاستی که داشت برای خودش نگذارد. هیچ نداشت خدا را شاهد میگیرم.
نه یک وجب خاکی، نه پول و اندوختهای داشتند از دنیا که رفتند. شاید یک مقدار قرض هم داشتند که از دنیا رفت. خلاصه، لسان حقیر الکن است که از مدایح و مناقب این شخص چه عرض کنم و از اخلاق کریمهشان چه عرض کنم. واقعا قابل ریاست بود و آن شداید و کورانهایی که در دوره آن پهلوی (قلدر اول) پیش آمد همه را با حسن خلق و کفایت نگهداری کرد.
حوزه و اهل علم را نگهداری کرد والا آنها خیال داشتند ریشه اهل علم را بکنند. ابرقدرتها در نظر داشتند که اصلا حوزه علمیه قم بایستی برداشته شود. این مرد به حسن خلق و کفایت و به خوش برخوردی متصف بود.
من نظرم هست یک روز رفته بودم منزل ایشان، هاشم خانی بود، هاشم خان عربشاهی قصاب آن رضا قلدر بود. هر کسی را میخواست بکشد این در اطاق خودش یک صندلی فولادی بود روی آن از زیر برق را وصل میکرد همانجا آن آدم را میکشت.
مردی بود قصاب رضا قلدر. این قصاب آمد پیش مرحوم حاج شیخ عبد الکریم، بنده هم نشسته بودم. شروع کرد راجع به نظام اجباری که شاه میخواهد یک نظام اجباری را در ایران برقرار کند. نظام وظیفه را که آن موقع میگفتیم نظام اجباری، اینها را گفت و گفت تا ببیند حاج شیخ مذاقش حیست؟ حاج شیخ برگشت و گفت اگر راست میگی مملکت نظامی میخواهد حتی من را هم بگیرند، مرتضی من را هم بگیرند یعنی پسرم را و با این اخلاق، شرمنده کرد او را.
عجیب بود ایشان در اخلاق، در مکارم طبع شعر هم داشتند ولی صرف عمق در شعر نمیکردند. گاهی به مناسبت دو سه بیتی که من حالا نظرم نیست، خواندهام یک وقت من از خودشان شنیدهام. طبعکی داشتند طبع شعری و به شعر عر بی خیلی انس داشتند لذا در عزاداری اصرار داشتند که از اشعار مصیبت عر بی زیاد خوانده بشود و مقید هم بودند منبری، صحیح خوان باشد، روایات معتبره را بخواند، از کتب معتبره شیعه نقل قول بکند. اینها حالات این مرد بود و از برکت نفس قدسی ایشان، نوع اینها را که در حوزه پای منبر او بودند اکثر اینها به یک مقامی رسیدند. نفس مؤثر عجیبی داشت، با برکت بود. غالب علمای شهرستانهای قم که در این اواخر بودند، پیر مردها نوعاً شاگرد ایشان بودند.
سوال: اینکه اشاره فرمودید در زمان رضاخان کشف حجاب و وقایع دیگر صورت گرفت، عکس العمل ایشان در برابر این وقایع چه بود؟
جواب: عرض کنم، ایشان بعد از اصرار زیادی که ما جمع شدیم، گردنشان گذاشتیم. تلگرافی به این نره غول بزنند و ایشان حاضر نمیشد و میگفت من میشناسم، میترسم کار را شدیدتر کند. پیرمرد را اجبار کردند تلگرافی زد در جواب، یک بی احترامی و بی اعتنایی کرد (رضاخان) و آن وقت، شیخ ما را خواست و گفت همین را میخواستید که آبروی ما را ببرید.
سوال: ایشان با مرحوم شهید محمدتقی بافقی چه رابطهای داشتند؟
جواب: مرحوم شیخ محمدتقی بافقی مقسم ایشان بودند، مقسم طلاب، حاج شیخ محمد تقی مذاقش داد و فریاد و نهی از منکر بود. لذا آن شب هم که خانواده پهلوی آمده بودند، شب نوروز بود.
توی رواق مطهر این بی بی (حضرت معصومه) وقتی وارد میشوید از ایوان آیینه، یک بالاخانههایی است توی این رواق آیینه کاری آنجا نشسته بودند. بعضیهاشان گفتند چادرش را از سرش انداخته بود، سر برهنه بوده. حاج شیخ محمدتقی خبردار شد. بالاسر داشت موعظه میکرد. از اینجا آمد و داد و فریاد، که حاکم قم هم از این نخالهها بود، فوراً تلگراف شدیدی فرستاد به دربار که خاندان سلطنتی در خطر افتاده که آن خبیث (رضا خان) باشد، با توپ و قورخانه، به خیالش چه خبره آمد قم و پای این ایوان مبارک ایستاده بود سرهنگها با چکمه وارد حرم دختر پیغمبر شدند.
حاج شیخ محمدتقی هم در بالاسر ایستاده بود و صحبت میکرد. من هم شب ماه رمضان بود، دعای افتتاح میخواندم. در یک گوشهای به حال خودم بودم یک وقت دیدم صدای های و هو و چکمه بلند شد ریختند و زدن به طلاب و حاج شیخ محمدتقی را کشیدند.
اصلا پاهاش را گرفته بودند گاهی میکشیدند تا رساندند به پای ایوان. پهلوی خودش هم پای ایوان بود. پایین آوردند از ایوان، اینقدر با آن لگد نجس به این پیرمرد عالم ربانی که واقعاً زاهد زمانه بود، اینقدر زد و آن وقت مرحوم حاج شیخ محمدتقی را کشیدند ببرند تهران.
در صحن یک آجیل فروشی بود که حالا هم هست. نخودچی کشمش و سوهان، دکانی دارد. حاج شیخ محمدتقی بس که مقید بود مبادا گرسنه بماند و از نهار و شام نظمیه، ارکان حرب، دولتیها چیزی بخورد. پولی انداخت به آن دکان و یک مشت نخودچی کشمش گرفت. همانطور پیمان نشده ریخت تو جیبش که دو سه روز با این اعاشه کرد و غذای اینها را در نظمیه نخورد تا بعد مرحوم حاج سید طالقانی خبردار شد به وسیله قائم مقام رشتی که مقرب بود پیش پهلوی، اجازه گرفت که شام و نهاری برای حاج شیخ محمد تقی از خانه حاج سید ابوالحسن میرفت.
بعد هم مدتی حاج عباسقلی آقای بازرگان که رئیس التجار بود در تهران، او اجازه گرفت که شام و نهار ایشان را میفرستاد. آنجا بود تا سکته ناقص کرد.
حاج شیخ محمدتقی از بدن به پایین فلج شد. فقط زبانش گویا بود. من رفتم عیادتش آوردند قم. گفتم چطوری؟ گفت: «من نمیمیرم خاطر جمع باش، مولایم حضرت صاحبالزمان عجل الله تعالی فرجه را دیدهام. هستم تا وقتی این رضا قلدر برود.» و همینجور هم شد.
این همانطور فلج ماند که رضاخان از بین رفت. باز من رفتم عیادتش، گفت: «دیدی سیدجان محمدتقی خادم این در خانه است در خواب به من گفتهاند تو میمانی تا رضا از بین برود. خدا انتقام تو را خواهد کشید.»
سوال: حاج شیخ محمدتقی شهید شد؟
جواب: شهادتش اینجوری خلاصه شد، علیلش کردند و سکته کرد و مرد.
سوال: سوال دیگری که مطرح است این است که ظاهراً حوزه علمیه قم قبل از مرحوم آقای شیخ بوده ولی چرا به ایشان موسس حوزه میگویند؟
جواب: بله، حوزه از زمان مرحوم میرزای قمی، از زمان فتحعلی شاه، در قم حوزه بود، در همین مدرسه فیضیه که اولش اسمش فاطمیه بوده و اولش هم از در صحن تا لب حوض بوده. مدرسه کوچکی بوده است. فتحعلی شاه این را بزرگ کرد و اسمش را گذاشت فیضیه، به امر مرحوم میرزا. میرزا حوزهای داشت و تدریس میکرد. بعد از میرزا قدری متفرق شدند ولی باز حوزه مختصری بود تا حاجی آمد و سر و صورتی پیدا کرد.
سوال: چرا ایشان را مؤسس میگویند؟
جواب: به این مناسبت مؤسس میگویند و الا در واقع مرتب کردن حوزه از ایشان است. حوزه بوده و ایشان مرتب کرده است.
سوال: از معاصرین ایشان الان چه کسی حیات دارد؟
جواب: از معاصرین ایشان کسی را سراغ ندارم.
سوال: از شاگردان ایشان که حیات دارند چه کسانی را سراغ دارید؟
جواب: خیلی، آقای خمینی، حقیر، آقای حاج شیخ محمدعلی اراکی.
سوال: از زهد و خصوصیات اخلاقی و خاطرههایی که از ایشان سراغ دارید و قابل ذکر است، بفرمایید؟
جواب: این مرد با این ریاستش از دنیا رفت. نه اندوخته مالی داشت نه ملک املاکی هیچ چیز، بچه هایش را به خدا سپرد و رفت و روز مردنش هم عجیب است.
واقعا تاسف آور است نگذاشتند برای ایشان مجلس فاتحهای گرفته بشود. در زمان رضاخان، یک ساعت در مسجد امام فاتحه گرفته شد فوراً پاسبانها ریختند و مجلس را جمع کردند. همه همینطور گریان و نالان.
مقبره اش را هم بستند. آن وقت یک در پنجرهای داشت آن مقبره را بستند که یک نفر نرود سر قبرش که اجتماعی نشود. مرحوم حاج شیخ خیلی مظلومانه از دنیا رفت.
سوال: شما اگر باز مطلبی دارید بفرمایید چون که مطالب آنقدر زیاد است که امکان ندارد همهاش را مطرح کرد.
جواب: بله اینقدر به شما عرض کنم، شما دانه دانه میپرسید چه میپرسید؟ والله بالله من هشتاد چند سال عمرم است. دیگر آفتاب لب دیواریم و رفتنی هستیم. دعا کنید سر به زیر خدمت اجداد طاهرینمان ببریم. خدا شاهد است من اهل مطالعهام، روحانیتی در دنیا در هیچ یک از ادیان به پاکی روحانی شیعه نخواهید یافت.
اینها زعامتها داشتهاند، ریاستها داشتند، میلیاردها وجوه به دست ایشان میرسید. آنچه من سراغ دارم همه اینها که از دنیا رفتند، خدا شاهد است با یک مشت قرض و عایله مند که دیگران بعد از اینها ادای دین آنها کردند.
مثلا آقای کاشانی خودمان، همین نزدیکیها آقای کاشانی میدانید چه ریاستی داشتند، چه ریاستها، تمام ایران دست او بود.
خدا گواه است که این سید بزرگوار وقتی فوت شد بیست نفر عایله، هشتاد هزار تومان قرض داشت که چهل هزار تومنش را هم از باب وجوهات تهران بنده قبول کردم. بیست تومنش را آقای حکیم قبول کردند، بیست تومنش هم آقای حاج سید عبدالهادی شیرازی.
این مرد محترم روحانیت شیعه اینطور بوده ولی از آن سر ببینید پاپ نصارا چه ثروتها در بانکها، چه کشتیها، یا فرض کنید، خاخام یهود وقتی از دنیا میرود ببینید چه ثروتها در بانکهای امریکا، بانکهای بینالمللی دنیا یا فرض کنید روحانیت بوداییها، روحانی سیکها، روحانی هندوها، روحانی بانیانها، تمام اینها در دنیا بهترین دلیلند. مقارنت حساب کنید همیشه بخواهید خوبی و بدی را بفهمید.
پیام انقلاب: حضرت آیتالله پیامی هم برای برادران پاسدار بدهید؟
جواب: از برادران پاسدار متوقع هستیم انشاءالله با نیت خالص رفتار کنند و انشاءالله امیدواریم به قدر امکان با ملایمت با حسن سلوک کاری بشود که مردم ناراضی نشوند.
استدعا دارم حقیر، که ممکن است آدم ماموریتش را انجام بدهد و نارضایتی هم درست نشود. خیلی مطالب را رعایت کنند. الان تمام دنیا با چشم مسلح به ما نگاه میکنند. ببینید مردم در باره ما چه قضاوت میکنند. این نکته، نکته مهمی است. بله، رعایت کنند اینها را، ما هم دعاگویشان هستیم، پیرمردیم در گوشهای افتادهایم.
انتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: حوزه علمیه رژیم پهلوی حوزه علمیه رژیم پهلوی شیخ عبدالکریم حائری مرحوم آقای حاج شیخ حاج شیخ محمدتقی مرحوم حاج شیخ حوزه علمیه قم حاج شیخ محمد دنیا رفت مرحوم آقا آیت الله عرض کنم عده ای آن وقت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۲۵۹۹۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیت الله علوی بروجردی: روحانیت در عصر آیتالله بروجردی، با سازماندهی ایشان به اوج رسید/ ایشان معتقد بودند ما برای دنیا حرف داریم
پایگاه خبری جماران، سید مهدی حسینی دورود: به مناسبت شصتوپنجمین سالگرد درگذشت مرجع فقید جهان تشیع - آیتالله العظمی حاجآقا حسین طباطبایی بروجردی، با نوه ایشان آیتالله سید محمد جواد علوی طباطبایی بروجردی که اکنون از چهرههای شناحته شده حوزۀ علمیه بهحساب میآید و اظهار نظرات او در حیطه امور اجتماعی معمولا بازتاب های رسانه ای قابل توجهی دارد، به گفتوگو نشستیم.
مشروح این گفت و گو در پی می آید:
برخی انتقاد میکنند که چرا پس از شصت سال از رحلت مرحوم آیتالله العظمی بروجردی (قدس سره)، برای ایشان مراسم سالگرد برگزار میکنید؟
باید به این نکته توجه داشته باشید که هدف از برگزاری سالگردها صرفاً تجلیل یک شخصیت یا گرامیداشت سالگرد فوت آن مرجع نیست، بلکه این مراسم بهانهای برای تجدید عهد با گذشتۀ خودمان و مرجعیت اصیل گذشته است. همچنین یادآوری این نکته است که حوزه چه بزرگانی را در عرصۀ مرجعیت داشته است و نگاه ما برای آینده نمیتواند بینیاز از نگاه به گذشته باشد. در تاریخ هزاروچهارصدسالۀ شیعه و در دوران غیبت کبری و غیبت صغری، حداقل نقش فقهای بزرگ این بود که توانستند چهارچوب مکتب را حفظ کنند و به دست ما برسانند. امروزه جمعیتی بالغ بر چهارصد یا پانصد میلیون نفر، رهرو این مکتب هستند؛ لذا نمیتوان نقش فقها را نادیده گرفت.
بارها گفتهام که قیام امام خمینی از سال ۱۳۴۲ آغاز شد و در سال ۱۳۵۷ به اوج رسید. سرمایۀ ایشان عبارت بود از حیثیتی که علمای بزرگ شیعه و قبل از آنها ائمۀ طاهرین(علیهمالسلام) ایجاد کرده بودند و امام با این سرمایه قیام کرد و به محبوبیت عمومی دست یافت. این سرمایه فقط مخصوص امام نبود، بلکه همۀ گذشتگان، از تکتک ائمه (علیهمالسلام) تا فقهایی که جانفشانی کردند و جانشان را در این مسیر گذاشتند، در این تاریخ ۱۴۰۰ساله نقش داشتهاند.
گاهی برخی افراد از ما میپرسند که آیا مرحوم آیتالله بروجردی کرامتی داشتند؟ آیا ایشان خدمت امام زمان(عج) رسیدند؟ امروزه کرامتسازی باب شده است. برخی نزدیکان مرحوم آیتالله بروجردی نقل میکنند که وقتی اینگونه صحبتها دربارۀ گذشتگان نزد ایشان مطرح میشد، ایشان میفرمودند که بعد از مرگ ما، از این دست کرامتها برای ما هم خواهند ساخت!
روزی نزد مرحوم آیتالله سید احمد خوانساری(رضواناللهعلیه)، مرجع عظیمالقدر، دربارۀ کرامتهای مرحوم آیتالله بروجردی صحبت شد. آیتالله خوانساری گفتند: «بزرگترین کرامت کسی مثل آیتالله بروجردی این است که به وظایف خودش خوب عمل کند. این بالاترین حد کرامت است.» اینکه کسی بر روی هوا یا روی آب راه برود، کرامت نیست، بلکه کرامت این است که شخص وظیفهاش را بهخوبی تشخیص دهد، بهخوبی به آن عمل کند و بتواند در حفظ شیعه تأثیرگذار باشد؛ این کرامت است. لذا هدف از برگزاری سالگرد، این است که یاد و نام همۀ بزرگان شیعه، و نهتنها مرحوم آیتالله بروجردی، گرامی داشته شود.
مرحوم آیتالله بروجردی امروزه به عنوان نماد مرجعیت گذشتۀ ما در جامعه است. هرگاه صحبت از مرجعیت شود، نام و یاد ایشان یکی از شاخصههایی است که در ذهن بسیاری از مردم وجود دارد. حتی مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی و آخوند خراسانی چنین جایگاهی در اذهان مردم ندارند. مرحوم آیتالله بروجردی نماد مرجعیت شدهاند؛ لذا تجلیل از این نماد، تجلیل از روحانیت و مرجعیت شیعه است. همچنین، تجلیل از پیوندی است که بین آینده و گذشته وجود دارد؛ لذا برای شناخت آینده، آشنایی با تجربههایی که در زمان مرحوم آیتالله بروجردی رخ داده است، میتواند برای نسل ما کارساز و کارگشا باشد تا بدین وسیله، آیندۀ روحانیت را بسازیم.
آیتالله العظمی بروجردی (قدس سره) در چه موقعیتی به قم آمدند و وضع روحانیت در آن دوره چگونه بود؟
مرحوم آیتالله بروجردی زمانی به قم آمدند که مشروطیت به اتمام رسیده بود. با وجود تلاش و خلوص بزرگانی که از افتخارات شیعه هستند مانند مرحوم آخوند خراسانی و ملا محمدکاظم خراسانی، اما در عمل و اجرا، کار مشروطه بهدرستی پیش نرفت، بهطوریکه مرحوم آخوند در آخر عمر تصمیم گرفت به ایران بیاید، اما در کاظمین ایشان را مسموم کردند. لذا حرکت مشروطه، آنطور که متولیان بزرگ مانند مرحوم آخوند میخواستند، به پیش نرفت و قضایایی که پس از آن پیش آمد، از منزلت روحانیت نزد مردم کاست و روحانیت را ضعیف کرد. شاید یکی از علل آن به نحوۀ عملکرد ضعیف برخی از روحانیون برمیگردد که در آن زمان عهدهدار برخی امور بودند.
بههرحال، علت هرچه بود، روحانیت از چشم مردم افتاد. امام خمینی نقل میکردند که پس از مشروطیت، وسایل نقلیۀ عمومی روحانیون را سوار نمیکردند و میگفتند ماشین ما پنجر میشود! این قضیه مربوط به آن ایام است.
مرحوم آیتالله بروجردی تمام این دوران را بهدقت دیده بودند؛ چون ایشان در اوج مشروطه، ساکن نجف بودند. دورانی دهسالهای که ایشان در نجف بودند، دقیقاً اوج مشروطیت است و در طول این مدت هم، آنطور که همه نوشتهاند و گفتهاند، در فقه و اصول ملتزم درس آخوند خراسانی بودهاند و از همۀ مسائل مشروطه باخبر بوده و همۀ حوادث را از نزدیک دیدهاند. ایشان به درس آقا سید محمدکاظم یزدی یا اصلاً نرفتند یا شش ماه رفتند. مرحوم آقای عزیز طباطبایی می فرمودند که پدران ما میگفتند مرحوم آیتالله بروجردی شش ماه به درس آقا سید محمد کاظم یزدی آمدهاند. آیتالله بروجردی به دلیل کسالت پدر و به اصرار مرحوم آخوند خراسانی، به بروجرد بازمیگردند، و به فاصلۀ ششهفت ماه بعد از بازگشت ایشان، آخوند خراسانی به شهادت میرسد.
پس از فوت پدر آیتالله بروجردی، مرحوم آخوند طی چند نامه از ایشان میخواهند که به نجف برگردند. ایشان هم تصمیم به بازگشت به نجف میگیرند؛ اما خبر درگذشت مرحوم آخوند به ایشان میرسد؛ از اینرو عزم رحیل، بدل به اقامت در بروجرد میشود. با اینکه آن زمان آقا سید محمدکاظم یزدی در نجف بود و آیتالله بروجردی جزو اولین کسانی بودند که بر «عروه» حاشیه نوشته بودند، به نجف برنمیگردند. ایشان ۳۴ سال در بروجرد بودند و اوضاع سیاسیاجتماعی کشور بعد از فوت آخوند خراسانی را دیدند، حمله به مجلس را دیدند و شاهد سایر حوادث بودند.
زمانی که رضاخان عهدهدار حکومت شد، ایشان در بروجرد بودند. در سفری که آیتالله بروجردی به حج رفته بودند، در مرز عراق دستگیر و به تهران منتقل شده و به مدت یازده ماه به مشهد تبعید میشوند. ایشان هفت ماه بعد، به قم میآیند؛ اما با لطایفالحیلی به بروجرد برگردانده میشوند. آیتالله بروجردی زمان حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم آمدند، یعنی دقیقاً زمانی که مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی از اصفهان به قم آمده بود. بنابراین ایشان کاملاً در جریان اوضاع و احوال کشور بودند. وقتی ایشان به شهر قم آمدند، روحانیت از ارج و منزلت افتاده بود و در چشم مردم جایی نداشت و تأثیرگذار نبود.
حضرت آیتالله العظمی جوادی آملی میفرمودند در آن دورانی که روحانیت از اعتبار افتاده بود و رضاخان شاه بود، در شهر آمل دو نفر از شاگردان مرحوم آخوند حضور داشتند، اما نه جماعتی داشتند و نه درس و منبری و فعالیتی، بلکه خانهنشین شده بودند. این دو روحانی چون مجتهد بودند، مجوز لباس روحانیت داشتند؛ لذا با هم قرار گذاشته بودند که هرکدام صبح از خانه بیرون بیایند و با لباس روحانیت یک خیابان را تا آخر بروند و به خانۀ خود برگردند. یعنی تمام کارشان این بود که نشان بدهند ما روحانیت هنوز وجود داریم. در واقع روحانیت از نظر اعتبار در پایینترین سطوح خود بود و بزرگانی بودند که اینگونه در جامعه حضور پیدا میکردند تا مردم دستکم عبا و عمامه و روحانیت را فراموش نکنند. البته نقش مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی را نمیتوان نادیده گرفت. ایشان در بازسازی روحانیت نقش چشمگیری در سطح جهانی داشتند.
دربارۀ اقدامات مرحوم آیتالله بروجردی (قدس سره) پس از ورود به قم بفرمایید.
مرحوم آیتالله بروجردی پس از ورود به قم، در اولین اقدام روحانیت را سازماندهی کردند. معنای سازماندهی این است که ایشان تا جایی که میتوانستند، در هر شهر و بلادی، فرد موجّه و ملای موقّری را مستقر و از او حمایت میکردند. البته گاهی در یک شهر بیش از یک روحانی حضور داشت و آنان جوابگوی مردم در نیازهای روحانی بودند. به گفتۀ نزدیکان مرحوم آیتالله بروجردی، تعبیر ایشان این بود که «ما باید در هر جایی یک روحانی و ملا را پرورش دهیم.» علت بهکاربردن این تعبیر از سوی ایشان این بود که روحانی به شهر برود، ریشه بزند، آنگاه که ریشه زد و درخت شد، در جامعه ثمرات و تربیت خواهد داشت و در بین اشخاص عادی و طلبههایی که تربیت میکند، ثمرۀ خود را نشان میدهد.
آیتالله بروجردی وقتی کسی را به شهری میفرستادند، از او حمایت میکردند. مهم است که آقایان طلبهها و اساتید ما بدانند که آیتالله بروجردی هیچ وقت در عمر خود در هیچ مکانی، دفتر کاری نداشتند. وقتی مرجعی در شهری دفتر میزند، معنایش این است که «آقایانی که مقلد فلان مرجع هستید، وجوهات خود را به این دفتر بدهید.» پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که تکلیف علمایی که در این شهر هستند و حوزه، مدرسه، مسجد و جماعت دارند، چه میشود؟ برای این موضوعات چارهاندیشی نشده بود. آیتالله بروجردی دفتر نزدند و منطقشان این بود که خانه و مسجد هر عالم و عمامهبهسر، دفتر من است. لذا مقلدان ایشان در محل خودشان، نزد هر عالمی که میشناختند میرفتند و وجوهات خود را به او پرداخت میکردند. گاهی اوقات، برخی افراد از سایر شهرها برای پرداخت وجوهات به آیتالله بروجردی، به قم میآمدند؛ اما ایشان نمیپذیرفتند و میفرمودند: «در آن شهر فلان آقایان نمایندۀ من هستند، لذا ما به طور مستقیم، از شما وجوهات را نمیپذیریم و باید به آنها بدهید تا آنها برای ما بفرستند.»
آیتالله یثربی کاشانی میگفتند: «آیتالله بروجردی فوت کردند، اما قبل از فوتشان، راه خانۀ ما را به مردم یاد دادند. من ماندم و بین مردم اعتبار پیدا کردم.» لذا به دلیل سازماندهی ایشان بود که در هر شهری شخصیتهایی حضور داشتند. ایشان شخصیتها را تشویق میکردند که اگر میتوانند، در بلاد مدرسه بسازند و حوزهای تشکیل دهند. ایشان با اهتمام حیرتانگیزی که داشتند، آنها را تشویق و کمک میکردند و پول میفرستادند و اجازه میدادند که در شهرها مدرسه تأسیس کرده و طلبه تربیت کنند، و بعد از اینکه طلبه به حد بالایی رسید، برای ادامۀ تحصیل به قم فرستاده شوند.
حتی در بعضی شهرها مثل کرمانشاه که علما نتوانستند مدرسه بسازند یا مردم رغبتی به طلبگی نداشتند، خودشان مدرسه ساختند و طلبهها را از قم به کرمانشاه فرستادند؛ چون آن زمان، در کرمانشاه طلبه نبود. همچنین چند نفر از بزرگان و اساتید مثل حاج آقا عطاء(الله اشرفی اصفهانی) و مرحوم آقای میبدی را، بااینکه در قم از اساتید مطرح بودند، به کرمانشاه فرستادند تا حوزۀ آنجا دایر باشد.
بنابراین، اینگونه نبود که آیتالله بروجردی در قم بنشینند، وجوهات را بگیرند و مستقیم به بلاد و شهرستانها شهریه بدهند. ایشان میفرمودند که علمای هر شهر نباید کاری به قم داشته باشند، بلکه باید خودشان وجوهات را به هر شهری که هستند، به دست طلبهها و نیازمندان برسانند.
در واقع ایشان کار شهریه و ادارۀ مدرسه را به عهدۀ عالم آن شهر گذاشته بودند تا فعالیت کنند و شهریه بدهند. وقتی مردم به عالم شهر وجوهات میدادند، دست آن عالم برای پرداخت شهریه باز بود. آنان مقلد آیتالله بروجردی بودند، اما وجوهات را به عالِم شهر میدادند، چون وکیل و نمایندۀ آیتالله بروجردی بود. عالم شهر هم با پرداخت شهریه به طلبهها، آنها را تربیت میکرد، و اگر وجوهات اضافهای داشت، به قم میفرستاد. لذا ایشان اینگونه سازماندهی روحانیت را شکل دادند.
من بارها عرض کردهام که با اینکه کل حوزهها در بلاد ایران زیرمجموعۀ قم باشد، مخالف بودم. اساساً با بودجهگیری دولت هم مخالف بودم و نمیخواهم حرفهایم را تکرار کنم؛ اما نوع سازماندهی آیتالله بروجردی اینگونه بود؛ نه اینکه به بلاد برویم، مدارس را از علما بگیریم و بگوییم خودمان آن را اداره میکنیم، و کسی را بر مسند بگذاریم که آن علاقهای را که آن عالم محلی به این حوزه داشته، ندارد. لذا این سیاست موجود باعث ناکارآمد شدن بسیاری از حوزهها و مدارس شده است.
لطفا اهتمام مرحوم آیتالله بروجردی(قدس سره) به امر تبلیغ را تشریح بفرمایید.
ایشان بر امر تبلیغ اهتمام اعجابانگیزی داشتند، تا حدی که طلبهای را که در ماههای رمضان و محرم تبلیغ نرفته بود، بازخواست میکردند. همۀ اساتید و بزرگان آن زمان مقید به تبلیغ بودند. بارها گفتهام مرحوم آیت الله داماد در سطح مراجع بودند، اما برای تبلیغ به زرند ساوه میرفتند. همۀ بزرگانی که امروزه مرجع هستند، آن زمان تبلیغ میرفتند.
من در سال ۱۳۴۷ به قم آمدم، دو سال ماه رمضان در قم بودم و درس میخواندم. آن زمان ماه رمضان برای طلبهها درس برقرار بود و ما درس میخواندیم، ولی تعدامان کم بود. آیتالله بروجردی آنقدر به امر تبلیغ اهتمام داشتند که وقتی مردم ما را در کوچه و خیابان میدیدند، از ما میپرسیدند: «شما برای تبلیغ نرفتید؟! شما روحانیِ معمم در ماه رمضان در قم چه میکنید؟!» این فضایی بود که آیتالله بروجردی ایجاد کرده بودند. یعنی همه مجبور بودند به تبلیغ بروند. این شیوه بعدها به وسیلۀ مرحوم آیتالله گلپایگانی(رضواناللهعلیه) هم دنبال شد. مرحوم حاج آقا مهدی گلپایگانی گاهی شش هزار مبلّغ میفرستاد، درحالیکه حوزۀ قم بیشتر از ده هزار نفر طلبه نداشت. مرحوم آیتالله شریعتمداری و مرحوم آیتالله میرزا هاشم آملی هم مبلغ میفرستاد. مرحوم آیتالله مرعشی نجفی هم به اطراف قم مبلغ میفرستاد. آن زمان از ده هزار نفر، ۹۵درصد به تبلیغ میرفتند.الان بالاترین آمارهایی که داریم، به ۱۰درصد نمیرسد. بر اساس آمارهای موجود، از حوزۀ صدهزارنفری، ده هزار نفر به تبلیغ میروند که رقم ناچیزی است.
مرحوم آیتالله بروجردی مبلغان را از دفتر خود در قم برای تبلیغ به منزل عالم آن شهر میفرستادند. آن عالم هم چون به اوضاع و احوال آن منطقه آشنا بود، به تناسب نیاز مناطق، مبلغان را تقسیم و بررسی میکرد که چه کسی برای کدام منطقه مناسب است. مردم هم این مبلغان را برای مدتی به عنوان فرستادۀ آیتالله بروجردی میپذیرفتند. چون شرایط مانند اکنون نبود. مردم خانه در اختیار این مبلغان میگذاشتند و از آنها پذیرایی میکردند. بسیاری از مبلغانی که برای تبلیغ میرفتند، همان جا مستقر میشدند و میماندند. مبلغانی هم که به قم برمیگشتند، وجوهات را به آیتالله بروجردی تقدیم میکردند و ایشان اصرار داشتند که اضافۀ آن وجوهات را به خود آن طلبهها برگردانند؛ در واقع آیتالله بروجردی مبلغان را اینگونه تشویق میکردند.
بنابراین، سازماندهی روحانیت به این صورت بود که در هر شهری شخصیتهای نافذ و معتبری حضور داشتند و در ایام خاص، سیل مبلغان از حوزه به مناطق مختلف سرازیر میشد و همۀ اقشار در معرض تبلیغات بودند. لذا ارتباط با مردم را محکمتر میکردند. اینکه شنیدهایم در رحلت آیتالله بروجردی(قدس سره) تمام شهرها و حتی روستاهای ایران عزا به پا شد، به این سبب بود که ایشان در گوشۀ منزل خود بودند، اما به وسیلۀ روحانیت با دورترین نقاط کشور ارتباط داشتند و صدایشان به گوش مردم میرسید.
سخنرانی امام خمینی در عاشورای سال ۱۳۴۲ که منجر به دستگیری ایشان شد، صحبتهای امام را همین مبلغان به بلاد بردند؛ چون رادیو و تلویزیون در اختیار ما نبود و رادیو و تلویزیونهای خارجی هم سخنی از ما نقل نمیکردند، بلکه طلبهها به تبلیغ رفتند و اعلامیه، پیام و صحبتهای ایشان را بین مردم بردند. این ثمرۀ سازماندهی روحانیت توسط آیتالله بروجردی با استقرار شخصیتها در بلاد و اهتمام به تبلیغ توسط طلبهها بود.
گاهی مرحوم آیتالله بروجردی مطلع میشدند که در برخی بلاد ایران اعتقادات مردم ضعیف شده یا در جایی بین علما اختلاف پیش آمده است که باعث میشود در بین مردم اثر سوء بگذارد. لذا ایشان با هزینۀ خودشان، یک سری از مبلغان و وعاظ تراز اول مثل آقایان فلسفی، حاجی انصاری، حاج محقق و تربتی را به آن بلاد میفرستادند تا در آنجا به منبر بروند. این افراد وعاظ مشهوری بودند و وقتی به بلاد میرفتند، جمعیت بسیار زیادی از منبر ایشان بهره میبردند و شرایط مانند الان نبود.
من بعضی استقبالهایی را که از این وعاظ میشد، دیده بودم؛ به گونهای بود که کوچه و خیابان لبریز جمعیت میشد. گاهی آقای فلسفی دو یا سه دهه در یک شهر میماند و منبر میرفت. مرحوم آیتالله منتظری میگفتند در نجفآباد بین علما اختلاف پیش آمده بود. آیتالله بروجردی من را به آنجا فرستادند و مدت شش یا هفت ماه آنجا ماندم تا مشکل حل شد و برگشتم. حتی در اصفهان مشکلی پیش آمده بود که آیتالله بروجردی ایشان را فرستاده بودند. آیتالله بروجردی اوضاع شهرها را اداره میکردند و از اینکه در هر منطقهای چه میگذرد، باخبر بودند. لذا پیوند مردم با ایشان حفظ شد. اینکه میگوییم در رحلت آیتالله بروجردی همۀ مردم ایران عزاداری کردند، حاصل این پیوند بود.
بنابراین روحانیت در عصر آیتالله بروجردی، با سازماندهی ایشان به اوج رسید و به داخل ایران محدود نشد. ایشان معتقد بودند ما شیعیان مانند اسماعیلیهای باطنی و امثال اینها نیستیم که کسی نباید از سرّ ما باخبر شود، بلکه ما برای دنیا حرف داریم، باید معارف اهلبیت(علیهمالسلام) را عرضه کنیم و در شهرهای مطرح دنیا حضور داشته باشیم.
بر این اساس، به هامبورگ مبلغ فرستادند و در آنجا مسجد ساختند. به نیویورک مبلغ اعزام کردند. شخصیتهایی مثل مرحوم حاج آقا مهدی حائری یزدی را به واشنگتن فرستادند. همچنین آقای صدر بلاغی را به لندن اعزام کردند. آقای محمدی گلپایگانی، پدر آقای محمدی گلپایگانی مسئول دفتر رهبری، را به آلمان فرستادند. دائم افرادی را برای تبلیغ به کشورهای آفریقایی اعزام میکردند. مرحوم آقای شریعت را به پاکستان فرستادند. آقای پویا میگفتند که به دستور آیتالله بروجردی در پاکستان مستقر شدند. حتی افرادی را به هند فرستادند. هر شخصیتی به هر کشوری اعزام میشد، آیتالله بروجردی همین برنامه را داشتند که آن مبلغان در آنجا تقویت شوند، حوزه تشکیل دهند، برنامه داشته باشند، خودشان آن مراکز را اداره کنند و کسریشان را ما تأمین میکنیم. ما اسم این کار را سازماندهی روحانیت میگذاریم.
به علاوه، آیتالله بروجردی سازماندهی امور مربوط به مردم در ارتباط با تبلیغ و دین را هم بر عهده داشتند. برای نمونه من از مرحوم آقای مهندس بازرگان شنیدم که فرمود: «من جزو بانیان مسجد دانشگاه بودم. مشوق ما برای ساختن مسجد در دانشگاه، آیتالله بروجردی بودند. ایشان اجازۀ وجوهات را به من دادند و گاهی که افراد پول نمیدادند یا کم میآوردیم، از خود آیتالله بروجردی پول میگرفتیم که مسجد در دانشگاه سرپا شود.» لذا آنجا محور شد و ما دیدیم در سال ۱۳۵۷ چه نقشی داشت.
ما شاگرد مرحوم آقای علامه کرباسچیان در مدرسۀ علوی بودیم. ایشان به من گفتند: «مشوق من برای تأسیس مدرسۀ علوی آیتالله بروجردی بودند. ایشان قدمبهقدم کمک کردند، اجازۀ وجوهی دادند و پول دادند تا مدرسۀ علوی را برای تربیت بچههای شیعه بسازیم. تا نیروهای نخبه تربیت کنیم که فردا به کار بیایند.»
از مرحوم آقای شیخ عباسعلی اسلامی شنیدم که میگفتند: «جامعۀ تعلیمات اسلامی بر اساس تشویق آیتالله بروجردی تأسیس شد. ما چند خانه در تهران تهیه کردیم. اگر افراد پیش آیتالله بروجردی میآمدند و به عنوان وجوه به ایشان خانه میدادند، ایشان به ما خبر میدادند که در فلان شهر خانهای به ما دادند، بیایید و مدرسه کنید. ما هم میرفتیم و تابلوی جامعۀ تعلیمات اسلامی را میزدیم و مدرسۀ اسلامی درست میکردیم.»
آیتالله بروجردی معتقد بودند که غیر از مسجد و تبلیغ و روضه و آنچه ما در مجالس عاشورا و غیرعاشورا داریم، باید در مدارس هم به فکر بچهها باشیم و در مقام تربیت آنها بربیاییم. لذا در تألیف کتابهای دینی نظر میدادند. ایشان آن زمان با وزارت فرهنگ ارتباط میگرفتند که چه چیزی اضافه شود و چه چیزی نه. همچنین در تدریس عربی اظهار نظر میکردند. اما مداخلۀ آیتالله بروجردی به نحوی نبود که کار کارشناسان را برهم بزند، بلکه کارشناسان را راهنمایی میکردند و آنها هم میپذیرفتند.
پهلوی میگفت خط فارسی اشکالاتی دارد و اگر کتابت آن را لاتین کنیم بسیاری از اشکالات برطرف میشود؛ لذا میخواست خط فارسی را عوض کند. اما یکی از افرادی که در برابر این نظر محکم ایستاد و مخالفت کرد، آیتالله بروجردی بودند. من متوجه اهمیت این مخالفت نبودم، ولی در ترکیه و آذربایجان دیدم که تغییر رسمالخط چگونه ارتباط نسلهای بعد را با نسلهای قبل از بین برده است. یعنی تغییر رسمالخط، تمام کتابها و کتابخانهها را از اعتبار انداخته است، به گونهای که نسل جدید نمیتوانند آثار قدیم را بخوانند. لذا آثار قدیم باید برای استفاده با رسمالخط جدید نگاشته شوند.
در پایان، دربارۀ سیاستها و فعالیتهای آیتالله بروجردی (قدس سره) در زمینۀ تقریب مذاهب بفرمایید.
ایشان معتقد بودند شیعیان در بین مسلمانها در اقلیت هستند. در کشور ما عدهای سنی وجود دارد و در کشورهای دیگر اساساً شیعه در اقلیت است، و اکثریت مسلمانان را سنیها تشکیل میدهند. ما در دل اهل سنت زندگی میکنیم، لذا باید چگونگی ارتباطمان را با آنها تعریف کنیم. به همین دلیل، ایشان تقریب را آغاز کردند. قبل از مرحوم آیتالله بروجردی، بزرگانی در این فکر بودند و شیخ محمدتقی قمی به مصر رفته بود. مرحوم آقای فاضل لنکرانی میگفتند که مرحوم آیتالله بروجردی پنج یا شش ماه به قم آمده بود که شیخ محمدتقی قمی از مصر نزد ایشان آمد. تا زمان آیتالله بروجردی، تقریب جانی نداشت. ایشان با تفکر تقریب وارد میدان شدند، لذا از آن زمان به بعد مجلس تقریب و شیخ محمدتقی قمی در مصر اوج گرفت. آقای طنطاوی، شیخ سابق الازهر، در بحرین در کنگرهای به من گفتند: «زمان آیتالله بروجردی من طلبۀ الازهر بودم و از نزدیک تقریب را میدیدم.»
آن زمان جمال عبدالناصر سمت شوروی بود، و شاه ایران سمت آمریکا و لذا مصر و ایران رابطۀ خوبی با هم نداشتند و روابط دو کشور قطع بود. اما ارتباط آقای شیخ محمود شلتوت، به عنوان شیخ الازهر، با آیتالله بروجردی هیچ وقت قطع نشد. عبدالناصر با شاه مخالف بود، اما به آیتالله بروجردی نامه مینوشت که «شاه میخواهد اسرائیل را به رسمیت بشناسد؛ شما اجازه ندهید.» یا عبدالناصر به آیتالله بروجردی نامه نوشته است که «فلسطینیها آواره شدهاند و به کمک نیاز دارند، شما کاری کنید.» به گفتۀ آقای طنطاوی، مرجعیت آیتالله بروجردی و مرجعیت شیعه بر روابط سیاسی حاکم بود. به عبارت دیگر، این ارتباط فوقِ روابط سیاسی کشورها بود و این نشاندهندۀ عظمت شیعه است.
وی گلایه میکرد که «سیدنا! چرا تقریب را تعطیل کردید؟» طنطاوی میگفت: «آیتالله بروجردی تقریب را برقرار کردند که شیعه در بین اهل سنت معرفی شود، لذا شیعه باید معرفی شود، چون شیعه مذهب اصیل است و لازم است عرضه شود و رسمیت پیدا کند. آیتالله بروجردی فقط به فکر شما شیعیان نبودند، بلکه به فکر ما سنیها هم بودند. آیتالله بروجردی میدانستند جماعت سنی که بیشترشان مسلماناند، به مرجعیت نیاز دارند و ایشان این مرجعیت را در الازهر قرار داده بودند. چون الازهر سابقۀ هزارساله داشت. ما محب اهلبیت(علیهمالسلام) هستیم، ما غیر از وهابیها هستیم، ما هم مثل شما ضریح میبوسیم و به اهلبیت(علیهمالسلام) ارادت داریم. آیتالله بروجردی مرجعیت سنی را در الازهر تقویت کردند، نه جای دیگر.»
طنطاوی ما را نقد میکرد که شما رابطهتان را با مصر به هم زدید و مرجعیت از الازهر رفت و به دست وهابیان افتاد. او میگفت: «وهابیان همان طور که دشمن شما هستند، با ما هم دشمناند و با مذاهب هم مسئله دارند. چرا شما این کار را کردید؟ چرا مصر و الازهر را کنار گذاشتید و سراغ آنها رفتید؟ شما در ایران سنّی دارید. اینها روحانی و آخوند میخواهند. آخوندهای آنها کجا باید تربیت شوند؟ به مدارس وهابیها در عربستان یا پاکستان میروند. اینها را به الازهر بفرستید. مصریها محب اهلبیت(علیهمالسلام) هستند و علمیت در الازهر است. اما شما این کار را نکردید! تقریب آیتالله بروجردی، هم برای شیعه فایده داشت و هم برای سنی. مضافاً اینکه در نتیجۀ تقریب، آثاری مثل فتوای شیخ محمود شلتوت پدید آمد.»
شیخ محمدتقی قمی از آیتالله بروجردی نقل میکرد که ایشان میفرمودند: «من دلم میخواست فتوای شیخ محمود شلتوت را در کفنم بگذارم تا فردا بگویم این کار را من برای شیعه کردم.» البته زمانی که فتوای شیخ محمود شلتوت آمد، آیتالله بروجردی دستور دادند که آن را در موزۀ آستان قدس بگذارند. آیتالله بروجردی شیخ محمدتقی قمی را همراه گروهی به مشهد فرستادند و مرحوم آیتاللهالعظمی محمدهادی میلانی (رضواناللهعلیه) از این گروه استقبال و مجلس مجللی برگزار کردند و فتوا را به موزۀ آستان قدس اهدا کردند.
لذا آیتالله بروجردی به تقریب معتقد بودند. فتوا صادر شد و کتابهای شیعه را الازهر چاپ کرد. «مجمع البیان»، «مختصر النافع» علامه حلی و حتی کتاب «مراجعات» علامه شرفالدین در الازهر منتشر شد. آیتالله بروجردی بر تکیۀ بسیار بر حدیث ثقلین اصرار میورزیدند. از نظر ما شیعیان، تواتر حدیث غدیر مسلّم است، اما بعضی از اهل سنت در تواتر آن (نه در اعتبار) شبهه میکنند. ولی در تواتر حدیث ثقلین هیچ کس، نه سنی و نه شیعه، شبهه ندارد. ایشان میگفتند حدیث ثقلین باید محور کار ما باشد. لذا اهل بیت(علیهمالسلام) در «کتاب الله و عترتی ما ان تمسکتم بهما» محور است. اینجا دیگر قصه غدیر نیست که بگویند در «من کنت مولا»، «ولی» به چه معناست؟ در حدیث «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ما ان تمسکتم بهما»، «تمسک» استناد است. بنابراین در حدیث ثقلین، حجیت قول اهلبیت(علیهمالسلام) در کار است.
متأسفانه گاهی سخنان مرحوم آیتالله بروجردی(قدس سره) نادرست نقل میشود و عدهای به ایشان حمله میکنند. بنابراین باید با توجه به زمینهای که در آن بیان شده، سخنان ایشان را دریابیم و بفهمیم.